کد مطلب:313678 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

ای باد خجالت نمی کشی؟
آقای عطاری نژاد در كتاب «ایجاد عالم به خاطر پنج تن آل عبا علیه السلام» می نویسد:

از قدما و معمرین شنیدم كه اصناف محترم بازار شهر ری (حضرت عبدالعظیم علیه السلام) در مدرسه ی عتیق آن شهر، كه فعلا به مدرسه ی برهانیه مشهور است، مجلس عزا و سوگواری برپا كرده و از مرحوم حاج میرزا رضای همدانی، پدر بزرگوار مرحوم حاج میرزا محمد كه صاحب كتاب صلاة می باشد، دعوت نموده بودند كه وعظ و خطابه ی آن مجلس را بر عهده گیرد.

فصل، فصل بهار، و مقتضی باد و باران بود و هوا گاه ابری و گاه آفتابی می شد و تغیر داشت. مشهور است كه یك روز، هنگامی كه ایشان بر سر منبر مشغول سخنرانی بودند، ناگهان هوا طوفانی شده و باد شدیدی می وزد كه بر اثر آن چادر پوشش با دیركهای آن به حركت درمی آیند و طناب دیركها به طرف یسار و یمین حركت می كنند و دقیقه به دقیقه باد بر شدت خودش می افزاید. این عالم ربانی با مشاهده ی آن صحنه دستهای مبارك را از آستین عبا درمی آورد، دو زانو و مؤدب بر روی منبر قرار



[ صفحه 512]



می گیرد و با انگشت سبابه اشاره به باد می كند و می فرماید كه: ای باد، حیا نداری و خجالت نمی كشی؟! آن قدر یاغی و سركش هستی؟! مگر نمی بینی و نمی شنوی كه من مشغول ذكر مصیبت حضرت عباس قمر بنی هاشم علیه السلام می باشم؟!

می گویند: آن باد شدیدی كه برخاسته و می خواسته چادر با آن عظمت را از بیخ و بن بركند، آرام آرام، مختصر مختصر، ساكت شد تا ایشان با كمال آرامش روضه خود را خواندند و به پایان رساندند. پس از پایین آمدن ایشان از منبر، مجددا طوفان شدیدی برخاست و هنوز نصف جمعیت خارج نشده بودند كه چادر در اثر شدت باد، پاره پاره گشت و همه ی چادرهای سیاهی را كه بر در و دیوار نصب كرده بودند (جز كتیبه هایی كه در آن ذكری از اهل بیت علیهم السلام و امام حسین علیه السلام رفته بود) از جا كند و پاره پاره نمود!



[ صفحه 513]